تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیرهشوم...
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، باچشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،
چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانهمیشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم بهعکسهایت ،
هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانههایت...
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ،
کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکینبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ،
هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو،
هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ،
چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چهخواستم دلم را آرام کنم ،
آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چهخواستم بگویم بی خیال ،
بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمیکنی رفتم...
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهاییکنار نیامد ،
میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغمآمد ،
میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راهنیامد ...
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور ازنبودنت شاکیست ،
هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوبنیست....
نظرات شما عزیزان:
محمد 
ساعت17:58---19 ارديبهشت 1391
تـــو دُنیـــای مَنی امّــ ـا بهـ دُنیــآ اعتمـــآدی نیســتــ
محمد 
ساعت17:56---19 ارديبهشت 1391
تـــو دُنیـــای مَنی امّــ ـا بهـ دُنیــآ اعتمـــآدی نیســتــ
|